جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنبل
(تَ بَ) (ص.) تن پرور، کاهل.
ت
معین
تناظر
(تَ ظُ) (مص ل.)۱- به یکدیگر نگریستن.۲- با هم بحث و گفتگو کردن.
ت
معین
تن پرور
(تَ. پَ وَ) (ص فا.)تن آسا، خوش - گذران.
ت
معین
تنبسه
(تَ بَ سَ) (ا.) فرش، قالی.
ت
معین
تناصی
(تَ) (مص ل.) موی پیشانی همدیگر را گرفتن در جنگ و درگیری.
ت
معین
تن زدن
(تَ. زَ دَ) (مص ل.)۱- خاموش شدن، سکوت کردن.۲- خودداری کردن، امتناع کرد...
ت
معین
تنباکو
(تَ) (اِ.) گیاهی است یک ساله، بومی قارة امریکا که به وسیلة اسپانیاییه...
ت
معین
تناصف
(تَ صُ) (مص ل.)۱- با هم انصاف داشتن.۲- با هم نصف کردن.
ت
معین
تن در دادن
(تَ. دَ. دَ) (مص ل.) پذیرفتن، به امری یا کاری رضایت دادن.
ت
معین
تنبان
(تُ) (اِ.)۱- زیر جامه، ازار.۲- شلوار. ؛ ~ کسی دو تا شدن کنایه از: پول...
«
‹
170
171
172
173
174
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها