جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تن در دادن
(تَ. دَ. دَ) (مص ل.) پذیرفتن، به امری یا کاری رضایت دادن.
ت
معین
تنبان
(تُ) (اِ.)۱- زیر جامه، ازار.۲- شلوار. ؛ ~ کسی دو تا شدن کنایه از: پول...
ت
معین
تناصر
(تَ صُ) (مص م.) همدیگر را یاری کردن.
ت
معین
تناکر
(تَ کُ) (مص ل.)۱- خود را به نادانی زدن.۲- دشمنی ورزیدن دو قوم با یکدی...
ت
معین
تناصح
(تَ صُ) (مص ل.) یکدیگر را اندرز دادن، به هم پند گفتن.
ت
معین
تنخواه
(تَ خا) (اِمر.)۱- سرمایه، پول نقد.۲- مال و متاع.
ت
معین
تنبیه
(تَ) (مص م.)۱- آگاه کردن.۲- مجازات کردن.
ت
معین
تنحیه
(تَ یِ یا یَ) (مص م.) دور کردن، دور ساختن.
ت
معین
تنبیده
(تَ دِ) (ص مف.)۱- جنبیده، لرزیده.۲- بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخت...
ت
معین
تنحی
(تَ نَ حِّ) ۱- (مص ل.) دور شدن، دوری جستن.۲- (اِمص.) دوری.
«
‹
172
173
174
175
176
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها