جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تنحل
(تَ نَحُّ) (مص م.)۱- نسبت دادن.۲- شعر یا، نوشتهای را به خود یا کسی ن...
ت
معین
تنبک
(تُ بَ) (اِ.) یکی از سازها که به آن ضرب هم گویند. آن را از چوب و سفال ...
ت
معین
تنجیم
(تَ) (مص م.) رصد کردن ستارگان.
ت
معین
تنبوک
(تَ) (اِ.)۱- یک طرف زین با دامنه تسمة رکاب.۲- کباده.
ت
معین
تندس
(تَ دِ) (اِ.) نک تندیس.
ت
معین
تنجیس
(تَ) (مص م.)۱- ناپاک کردن.۲- پلید خواندن، ناپاک شمردن.
ت
معین
تنبوشه
(تَ بُ ش ِ) (اِ.) لولة سفالین که در زیر خاک یا میان دیوار کارمی گذاشتن...
ت
معین
تندرو
(تُ. رُ) (ص فا.)۱- آن که در حرکت و رفتن سریع باشد.۲- بی باک، بی پروا.
ت
معین
تنجیز
(تَ) (مص م.) روا کردن، رو - گردانیدن.
ت
معین
تنبور
(تَ) (اِ.) سازی است مانند سه تار دارای کاسهای کوچک و دستهای دراز.
«
‹
175
176
177
178
179
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها