جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تازیانه
(نِ) (اِ.) شلاق، تسمة چرمی که با آن چهارپایان را هنگام تاختن بزنند.
ت
معین
تازانده
(دِ) (ص مف.) دوانیده، دوانده.
ت
معین
تازی
(اِ.) سگ شکاری.
ت
معین
تازاندن
(دَ) (مص م.) دواندن، تاختن.
ت
معین
تازگی کردن
(زِ. کَ دَ)(مص ل.)۱- گشاده رویی کردن.۲- گرم پرسیدن، خوش آمد گفتن.
ت
معین
تازان
۱ - (ص فا.) در حال تاختن.۲- (ق.) به تاخت، باسرعت.
ت
معین
تاوستن
(وِ تَ) (مص ل) توانستن.
ت
معین
تام
(مّ) (ص.) تمام، کامل.
ت
معین
تاغ
(اِ.) تخم مرغ.
ت
معین
تاوان دادن
(دَ) (مص م.)۱- جریمه دادن.۲- عوض دادن.
«
‹
18
19
20
21
22
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها