جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تولک
(لَ) (ص.)۱ - زیرک، چابک.۲- مرغ پر - ریخته.
ت
معین
توپال
(اِ.) ریزههایی از مس و آهن تفته که بر اثر کوبیدن و چکش زدن بریزد.
ت
معین
توله
(لِ) (اِ.) نوزاد سگ.
ت
معین
توپ و تشر
(پُ تَ شَ) (مص ل.) (عا.) سخنان درشت و سخت.
ت
معین
تولد
(تَ وَ لُّ) ۱- (مص ل.) زاییده شدن.۲- پدید آمدن، به وجود آمدن.
ت
معین
توپ زدن
(زَ دَ) (مص ل.) در بازی قمار، روی دست حریف رفتن بدون این که دست شخص به...
ت
معین
تولب
(لَ) (ق مر.) مأیوس، دَمق.
ت
معین
توهین
(تُ) (مص م.)۱- خوار کردن، خوار داشتن.۲- سُست کردن.
ت
معین
تولا
(تَ وَ لّ) (مص ل.) نک تول'ی. مق تبری '.
ت
معین
توهیم
(تُ) (مص م.) به وهم انداختن.
«
‹
207
208
209
210
211
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها