جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تولب
(لَ) (ق مر.) مأیوس، دَمق.
ت
معین
تکانیدن
(تَ دَ) (مص م.) نک تکاندن.
ت
معین
تژ
(تِ) (اِ.) برگ درخت یا گیاه نورسته.
ت
معین
توکیل
(تُ) (مص م.) کسی را وکیل خود کردن.
ت
معین
تکاننده
(تَ نَ دِ) (ص فا.) حرکت دهنده، جنباننده.
ت
معین
تپیدن
(تَ دَ) (مص ل.)۱- بی قراری کردن، زدن نبض و قلب.۲- لرزیدن.۳- از جای جست...
ت
معین
توکید
(تُ) (مص م.) استوار کردن.
ت
معین
تکاندن
(تَ دَ)(مص م.)حرکت دادن، جنباندن.
ت
معین
تپه
(تَ پِّ) (اِ.) پشتة بلند خاک یا شن، تل.
ت
معین
توکل
(تَ وَ کُّ) (مص ل.)۱- به دیگری اعتماد کردن.۲- کار خود را به خدا واگذا...
«
‹
208
209
210
211
212
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها