جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تانسوخ
(اِ.) = تنسوخ. تنسخ. تانکسوق. تنکسوق. تنسق: چیز نفیس، تحفة نایاب که ب...
ت
معین
تاق
(اِ.) نک تاغ.
ت
معین
تانستن
(نِ تَ) (مص ل.) توانستن.
ت
معین
تافشک
(فَ) (اِ.) موریانه.
ت
معین
تاپ
(ص.) عالی، برتر.
ت
معین
تان
(اِ.) تار؛ مق. بود. رشتهای چند که جولاهگان از پهنای کار زیاد آورند و ...
ت
معین
تافته
(~.) (اِ.) نوعی پارچة ابریشمی.
ت
معین
تاویدن
(دَ) (مص ل.) تاب آوردن، تحمل کردن.
ت
معین
تامر
(مِ) (ص.) خرمافروش.
ت
معین
تافتن
(~.) (مص ل.)۱- برافروختن، روشن شدن.۲- گرم گردیدن.
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها