جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تیمارخوار
(خا) (اِ.)۱- غمخوار.۲- پرستار.
ت
معین
تیمار
(اِ.)۱- خدمت و غمخواری.۲- فکر، اندیشه.۳- پرستاری.
ت
معین
تیماج
(اِ.) پوست بز دباغی شده.
ت
معین
تیما
(تَ) (اِ.) دشت، بیابان.
ت
معین
تیم بان
(اِ.) کاروانسرادار.
ت
معین
ثابت رأی
(~. رَ) (ص مر.) آن که در عقیدة خود پابرجاست، ثابت عقیده.
ت
معین
تینر
(نِ) (اِ.) مایة رقیق کنندة مواد.
ت
معین
ثابت
(بِ) (اِ فا.)۱- پابرجا، برقرار.۲- پایدار، بادوام. ۳- محقق، مدلل.۴- مث...
ت
معین
تین ایجر
(اِ جِ) جوانانی که سن آنها بین سیزده تا نوزده سال است.
ت
معین
ثؤلول
(ثُ) (اِ.) آژخ، زگیل ؛ ج. ثا´ لیل.
«
‹
226
227
228
229
230
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها