جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تبر
(تَ بَ) (اِ.) ابزاری فولادی که با آن هیزم، چوب و مانند آن را خرد میک...
ت
معین
تباهی
(~.) (حامص.)۱- فساد.۲- نابودی.
ت
معین
تب یازه
(تَ زَ) (اِمر.) تب لرزه، تب و لرز.
ت
معین
تبذیر
(تَ) (مص م.) پراکندن، زیاد خرج کردن.
ت
معین
تباهکار
(~.) (ص فا.) فاسد، گناهکار.
ت
معین
تب و تاب
(تَ بُ) (اِمر.) سوز و گداز، هیجان.
ت
معین
تبطیل
(تَ) (مص م.) باطل کردن، باطل ساختن.
ت
معین
تبریز
(تَ) ۱- (مص م.) بیرون آوردن، آشکار کردن، پیشی گرفتن.۲- (اِ.) نام مرکز ...
ت
معین
تبطل
(~.) (مص ل.) شجاع و دلیر شدن.
ت
معین
تبرید
(تَ) (مص م.) خنک کردن، سرد کردن.
«
‹
28
29
30
31
32
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها