جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تبشی
(تَ) (اِ.) سینی، طَبَق فلزی.
ت
معین
تبرز
(تَ بَ رُّ) ۱- (مص ل.) برتری یافتن، پیشی جستن.۲- برآمدن به صحرا برای ق...
ت
معین
تبعید
(تَ) (مص م.)۱- دور کردن، راندن.۲- کسی را از شهر بیرون کردن، به جاهای ...
ت
معین
تبش
(تَ بِ) (اِمص.)۱- گرمی، حرارت.۲- تابش، فروغ.
ت
معین
تبعیت
(تَ بَ یَّ) (اِمص.) پیروی، دنباله روی.
ت
معین
تبسیدن
(تَ دَ) (مص ل.) گرم شدن.
ت
معین
تبعه
(تَ بَ عِ) (ص. اِ.) جِ تابع.۱- پیروان.۲- اهالی یک مملکت.
ت
معین
تبسم
(تَ بَ سُّ) (مص ل.) لبخند زدن.
ت
معین
تبعض
(تَ بَ عُّ) (مص ل.) پاره پاره شدن.
ت
معین
تبسط
(تَ بَ سُّ) (مص ل.)۱- پهناور شدن.۲- گستردگی.۳- گردش، تفرج.۴- گستاخی،...
«
‹
29
30
31
32
33
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها