جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تبه
(تَ بَ) (ص. اِ.) تباه.
ت
معین
تجربت
(تَ رِ بَ) (مص م.) نک تجربه.
ت
معین
تجافی
(تَ) (مص ل.)۱- بر جای قرار نگرفتن.۲- دوری کردن.
ت
معین
تثقیل
(تَ) (مص.) سنگین کردن، گرانبار کردن.
ت
معین
تجر
(تَ جَ) (اِ.) کاخ زمستانی.
ت
معین
تجاسر
(تَ سُ) (مص ل.) دلیری کردن، گستاخی کردن، سرکشی کردن.
ت
معین
تجذیر
(تَ) (مص م.)۱- از ریشه کندن، بریدن.۲- عددی را در خود ضرب کردن.
ت
معین
تجاره
(تَ رَ) (اِ. ص.) کره اسبی که هنوز بر آن زین نگذاشته باشند.
ت
معین
تجدیدی
(~.) (ص نسب.)۱- منسوب به تجدید.۲- شاگردی که از عهدة امتحان چنان که ب...
ت
معین
تجارتی
(~.) (ص نسب.) منسوب به تجارت، مربوط به امور بازرگانی.
«
‹
36
37
38
39
40
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها