جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حدایق
(حَ یِ) (اِ.) جِ حدیقه ؛ باغها.
ح
معین
حدید
(حَ) ۱- (ص.) تیز، برنده.۲- (اِ.) آهن.
ح
معین
حداد
(حَ دّ) (ص.) آهنگر، آهن فروش.
ح
معین
حدیث
(حَ) ۱- (ص.) تازه، جدید.۲- (اِ.) خبر.۳- خبری که از رسول (ص) و ائمه نقل...
ح
معین
حداثت
(حَ ثَ) ۱- (مص ل.) نو شدن، تازه گردیدن.۲- (اِمص.) نوی، تازگی.۳- نوخاست...
ح
معین
حدی
(حُ) (اِ.) سرود و آوازی که ساربانان عرب خوانند تا شتران تیزتر روند.
ح
معین
حداء
(حُ یا حِ) (اِ.) سرود و آوازی که ساربانان هنگام راندن شتر میخوانند.
ح
معین
حراثت
(حِ ثَ) (مص ل.) کشاورزی کردن، شخم زدن.
ح
معین
حدوداً
(حُ دَ نú) (ق.) تقریباً، در حدود.
ح
معین
حراث
(حَ رّ) (ص.) برزگر، کشاورز.
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها