بایگانی‌های ح - صفحه ۲۸ از ۵۷ - لغت نامه زردیس

ح معین

حسد بردن

(~. بُ دَ) (مص ل.) رشک بردن.

ح معین

حساب برگرفتن

(~. بَ. گِ رِ تَ) (مص ل.) قیاس کردن.

ح معین

حشیشی

(~.) (ص.) معتاد به حشیش.

ح معین

حسینقلی خانی

(حُ س قُ) (ص نسب.) (عا.) کنایه از: هرج و مرج.

ح معین

حشیش

(حَ) (اِ.)۱- گیاه خشک.۲- بنگ ؛ سرشاخه‌های گل دار گیاه شاهدانه که پس ا...

ح معین

حسین

(حُ سَ یا س ِ) (ص.) مصغر حسن.

ح معین

حشو

(حَ) (اِ.)۱- آن چه که با آن درون چیزی را پر کنند.۲- مردم فرومایه و پس...

ح معین

حسیر

(حَ) (ص.) درمانده، حسرت خور.

ح معین

حشمت

(حِ مَ) (اِ.) عظمت، شکوه.

ح معین

حسیب

(حَ) (ص.) حساب کننده، محاسب.

سایدبار

باز کردن سایدبار