جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حق الناس
(~ُ نُ) (اِمر.) حقی که افراد نسبت به یکدیگر دارند و باید رعایت کنند.
ح
معین
حلاقت
(حِ قَ) (اِمص.) سر - تراشی، شغل حلاق.
ح
معین
حقه
(حُ قِّ) ۱- (اِ.) ظرف کوچکی برای نگهداری جواهر یا اشیاء دیگر.۲- کوزه م...
ح
معین
حق الله
(~ُ لا) (اِمر.) اجرای اوامر خدا و طاعت و عبادت او.
ح
معین
حلاق
(حَ لّ) (ص فا.) سلمانی، موتراش.
ح
معین
حقنه
(حُ نِ) (اِ.) اماله، وارد کردن داروی مایع از طریق مقعد.
ح
معین
حق السکوت
(~ُ سُُ) (ص مر.) پول یا مالی که برای پنهان نگه داشتن رازی به کسی داده...
ح
معین
حلیمه
(حَ مِ) (ص.) زن بردبار.
ح
معین
حلقه
(حَ قِ) (اِ.)۱- هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد.۲- دایره.۳-...
ح
معین
حلیم
(حَ) (اِ.) بردبار. ج. احلام.
«
‹
38
39
40
41
42
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها