جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حلوا
(حَ) (اِ.) خوراکی که به وسیلة آرد و روغن و شکر و مواد دیگر تهیه کنند....
ح
معین
حلاوت
(حَ وَ) (مص ل.) شیرین بودن.
ح
معین
حماحم
(حَ حِ) (اِ.) نوعی پونه با برگهای پهن.
ح
معین
حله
(حُ لِّ) (اِ.)۱- جامة نو.۲- لباسی که بدن را بپوشاند.
ح
معین
حلال کردن
(حَ. کَ دَ) (مص م.)۱- جایز شمردن.۲- بخشودن، گذشت کردن.
ح
معین
حماء
(حِ) (مص م.)۱- دفاع کردن از کسی.۲- پشتیبانی کردن.
ح
معین
حلم
(حُ) (اِ.) آن چه در خواب بینند.
ح
معین
حلال زاده
(حَ. دِ) (ص مر.) فرزندی که انعقاد نطفة وی به طریق مشروع انجام گرفته ب...
ح
معین
حما
(حَ) (اِ.) خویشاوند زن و شوهر.
ح
معین
حلل
(حُ لَ) (اِ.) جِ حله.۱- زیورها، پیرایهها.۲- لباسهای نو، جامهها.۳- ...
«
‹
41
42
43
44
45
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها