جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حلف
(حَ) (مص ل.) سوگند خوردن، قسم یاد کردن.
ح
معین
حلیت
(حِ لِّ یَُ) (مص ل.) حلال بودن، روا بودن.
ح
معین
حلزون
(حَ لَ) (اِ.) جانوری از ردة شکم - پاییان ج زو شاخة نرم تنان که در حد...
ح
معین
حمق
(حُ) (اِمص.) بی خردی، نادانی.
ح
معین
حماله
(حِ لِ یا لَ) (اِ.) بند شمشیر. ج. حمایل.
ح
معین
حمزه
(حَ زَ یا زِ) (اِ.)۱- تره تیزک.۲- از اعلام مردان است.
ح
معین
حمال
(حَ مّ) (ص.) باربر.
ح
معین
حمیر
(حَ) (اِ.) جِ حِمار.
ح
معین
حمرت
(حُ رَ) ۱- (اِمص.) سرخی، قرمزی.۲- (اِ.) رنگ سرخ، قرمز.۳- نوعی آماس در ...
ح
معین
حماقت
(حَ قَ) (اِمص.)کم خردی، بی خردی.
«
‹
42
43
44
45
46
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها