جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حیزوم
(حَ زُ) (اِ.)۱- وسطِ سینة ستور که جای بستن تنگ است.۲- زمین مرتفع.
ح
معین
حیز
(حَ یَّ) (اِ.)۱- جای، مکان.۲- کرانه، جهت.
ح
معین
حیرت زده
(~. زَ دِ) (ص مر.) متحیر، سرگشته.
ح
معین
حیرت آور
(~. وَ) (ص مر.) تعجب - آور، شگفت انگیز.
ح
معین
حیوان
(حِ) (اِ.) جانور. ج. حیوانات.
ح
معین
حیرت
(حِ رَ) (اِمص.) سرگشتگی، سرگردانی.
ح
معین
حیه
(حَ یَّ) (اِ.) مار، افعی. ج. حیات.
ح
معین
حیران
(حِ) (ص.) سرگردان، سرگشته.
ح
معین
حین
(حَ) (اِ.)۱- هلاک، مرگ.۲- محنت.
ح
معین
حیدر
(حِ دَ) (اِ.)۱- شیر.۲- لقب علی بن ابی طالب.
«
‹
53
54
55
56
57
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها