جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ص
معین
صنوج
(صُ) (اِ.) جِ صنج.۱- صنجها.۲- حلقههای فرد که در دایرة دف نهند.
ص
معین
صنوبر
(صَ نُ بَ) (اِ.) درختی است از تیرة مخروطیان که همیشه سبز است و جزو در...
ص
معین
صنم
(صَ نَ) (اِ.)۱- بت.۲- مجازاً: معشوق، زیبارو.
ص
معین
صنف
(ص) (اِ.) رسته. ج. اصناف.
ص
معین
صنعتکار
(~.) (ص.)صنعتگر، صانع.
ص
معین
صنعت کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)۱- ظاهرسازی کردن، حیله کردن.۲- بازی کردن.
ص
معین
صنعت ساختن
(~. تَ) (مص ل.) حیله کردن.
ص
معین
صنعت
(صَ عَ) (اِ.)۱- فن، پیشه.۲- حیله، چاره.
ص
معین
صنع
(صُ) ۱- (مص م.) ساختن، آفریدن.۲- نیکویی کردن.۳- (اِمص.) احسان.۴- آفری...
ص
معین
صندید
(ص) (اِ. ص.)۱- مرد بزرگ.۲- دلاور. ج. صنادید.
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها