جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عینی
(عَ یا ع) (ص نسب.) منسوب به عین. آن چه به چشم دیده شود، محسوس مق غیب...
ع
معین
عیب
(عَ یا ع) (اِ.) نقص، نقیصه. ج. عیوب.
ع
معین
عکس
(عَ کْ) ۱- (مص م.) برگرداندن، وارونه کردن.۲- تابیدن.۳- (اِ.) تصویر انس...
ع
معین
عینکی
(~.) (ص نسب.)۱- آن که عینک به چشم میزند.۲- آن که عادت به استفاده از ...
ع
معین
عیان
(ع) ۱- (مص م.) به چشم دیدن.۲- (اِمص.) دیدار.۳- (اِ.) یقین در دیدار و م...
ع
معین
عکاس
(عَ کّ) (اِ. ص.) آن که شغلش عکس برداری است.
ع
معین
عینک
(عَ یا عِ نَ) (اِ.) یک جفت شیشه طبی که در قابی دارای دو دسته قرار گرف...
ع
معین
عیالمند
(~. مَ) (ص مر.) کسی که دارای عیال باشد، عیال وار.
ع
معین
عکاز
(عُ کّ) (اِ.) عصا.
«
‹
66
67
68
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها