جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غ
(حر.) بیست و دومین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۱۰۰۰ در حساب ابجد....
غ
معین
غافلگیر
(~.) (ص.) شخصی که بی خبر با وضع یا کیفیتی مواجه شود.
غ
معین
غازی
(ص.) معرکه گیر، رسن باز.
غ
معین
غارب
(رِ) ۱- (اِفا.) غروب کننده.۲- (اِ.) کوهان شتر.
غ
معین
غافل
(فِ) (اِفا.)۱- ناآگاه، بی خبر.۲- نادان، بی خرد.
غ
معین
غازچران
(چَ) (ص فا.) (عا.) کسی که کار بیهوده انجام میدهد.
غ
معین
غاذی
(اِفا.) غذادهنده، قوت دهنده.
غ
معین
غافر
(فِ) (اِفا.) از نامهای خداوند به معنای آمرزندة گناه.
غ
معین
غازه
(~.) (اِ.) صدا، آواز.
غ
معین
غادیه
(یِ یا یَ) ۱- (اِ.) ابر بامدادی. ج. غادیات و غوادی.۲- بامداد.۳- (اِفا...
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها