جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غ
(حر.) بیست و دومین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۱۰۰۰ در حساب ابجد....
غ
معین
غاشیه کشیدن
(~. کِ دَ) (مص ل.) خدمت کردن، فرمانبرداری کردن.
غ
معین
غازبیکی
(بَ) (اِمر.) واحدی برای مسکوک در عهد صفویه و آن را «پول» هم میگفتند و...
غ
معین
غاب کردن
(کَ دَ) (مص م.) خراب کردن.
غ
معین
غاشیه کش
(~. کِ) (ص فا.) خادم.
غ
معین
غازبین
(ص فا.) کنایه از: بسیار لئیم.
غ
معین
غاب
(اِ.) جِ غابه ؛ بیشهها، نیستانها.
غ
معین
غاشیه دار
(~.) (ص فا.)۱- خادم.۲- مطیع.
غ
معین
غاز کردن
(کَ دَ) (مص م.) پنبه یا پشم را برای ریسیدن آماده کردن.
غ
معین
غاشیه بر دوش
(~. بَ) (ص مر.) مطیع.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها