جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فالکباز
(لَ) (ص فا.) فالگیر.
ف
معین
فاطر
(طِ) (اِفا.)۱- آفریننده، خالق.۲- روزه گشاینده، افطار کننده.
ف
معین
فاژ
(اِ.) خمیازه، دهن دره.
ف
معین
فالنامه
(مِ) (اِمر.) کتابی که در آن دستورات و آداب فال گرفتن نوشته شدهاست. ف...
ف
معین
فاضلاب
(ض) (اِمر.)۱- آب اضافهای که از نهر یا رود به بیرون سرریز میکند.۲- آ...
ف
معین
فاوا
(ص.) شرمنده و رسوا.
ف
معین
فالق
(لِ) ۱- (اِفا.) شکافنده.۲- (اِ.) شکاف کوه.۳- زمین پست میان دو پشته.
ف
معین
فاضل آمدن
(~. مَ دَ) (مص ل.)۱- افزون شدن.۲- برتری یافتن.
ف
معین
فانید
(اِ.) = فانیذ. پانیذ. پانید. :۱- شکر سرخ یا زرد.۲- قند سفید.
ف
معین
فالج
(لِ) (اِ.) فلج، بیماری ای که موجب سست شدن و از کار افتادن عضوی از بدن...
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها