جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فونوگراف
(فُ نُ گِ) (اِ.) دستگاهی که اصوات را نخست ضبط و سپس بازگو میکند؛ دست...
ف
معین
فوری
(ص نسب.) (عا.) وافوری، تریاکی.
ف
معین
فوت شدن
(شُ دَ) (مص ل.) (عا.) به سرعت و به آسانی در ذهن جا گرفتن و حفظ شدن.
ف
معین
فونداسیون
(فُ) (اِ.) مجموعة مصالحی که در پی سازی ساختمان به کار رفتهاست، شالو...
ف
معین
فوردین
(فَ وَ) (اِ.) نک فروردین.
ف
معین
فوت
(اِ.) بادی که از دهان بیرون کنند.
ف
معین
فونتیک
(فُ نِ) (ص.) علمی که به مطالعة اصوات، ترکیب آنها و تلفظهای یک زبان ...
ف
معین
فورت
(فَ رَ) (اِمص.)۱- جوشش، حدُت.۲- شدت خشم یا گرما.
ف
معین
فوب
(فُ) (اِ.) فوت، بادی که پس از خواندن دعا یا افسون با دهان به طرف کسی ب...
ف
معین
فوم
(اِ.) سیر، ثوم (گیا.).
«
‹
99
100
101
102
103
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها