بایگانی‌های ف - صفحه ۲۰ از ۱۱۱

ف معین

(فَ یِ) (اِ.) جِ فجیعه.

ف معین

(فَ وا) (اِ.) حکم و رأی فقیه و حاکم شرع.

ف معین

(فَ حْ) ۱- (مص م.) کاویدن، جستجو کردن.۲- (اِمص.) کاوش، جستجو.

ف معین

(فُ جّ) (ص.) جِ فاجر.

ف معین

(فُ تُ کُ) (اِ.)۱- عمل عکس - برداری از سندی با دستگاهی مخصوص.۲- دست...

ف معین

(فَ) (اِ.)۱- گناه، کار زشت.۲- زنا.

ف معین

(فِ) ۱- (مص م.) غافلگیر کردن و گرفتن.۲- (ص.) ناگهانی.

ف معین

(~. کُ رُ) (ص.) ویژگی ماده‌ای که رنگ آن در برابر نور تغییر می‌کند و ب...

ف معین

(فُ حْ) ۱- (مص ل.) بدی را از حد گذراندن، بسیار بد کردن.۲- (اِ.) دشنام،...

ف معین

(فُ أَ تَ نْ) (ق.) ناگهان.

سایدبار