جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فرا آوردن
(~. وَ یا وُ دَ) (مص م.)۱- به دست آوردن.۲- ساختن.
ف
معین
فدراسیون
(فِ یُ) (اِ.)۱- اتحادیهای مرکب از چند کشور یا استان.۲- سازمان یا انج...
ف
معین
فرا آب کردن
(فَ. کَ دَ) (مص م.) نیست کردن، به نیستی افکندن.
ف
معین
فدایی
(~.) (ص نسب.) کسی که جان خود را برای کسی یا هدفی بدهد.
ف
معین
فرا
(فَ رّ) (ص.)۱- پوستین دوز، پوستین فروش.۲- پوست پیرا، واتگر.
ف
معین
فدا شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن، قربانی شدن.
ف
معین
فرآوردن
(فَ وَ یا وُ دَ) (مص م.) حاصل کردن، به دست آوردن.
ف
معین
فدا
(فِ) ۱- (اِ.) آن چه که نثار میشود.۲- (مص ل.) مالی یا چیزی را برای رها...
ف
معین
فراخنا
(~.)۱- (حامص.) فراخی، گشادگی.۲- پهنا.۳- (اِمر.) جای گشاد و وسیع.
ف
معین
فراخ روزی
(~.) (ص مر.) کسی که رزق و روزی فراوان دارد.
«
‹
23
24
25
26
27
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها