جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فراخ آستین
(~. خú) (ص مر.) کنایه از: بخشنده، جوانمرد.
ف
معین
فراخ سخن
(~. سُ خَ) (ص مر.) پرحرف، پُرسخن.
ف
معین
فراخ
(فَ) (ص.)۱- گشاد، وسیع.۲- پهناور، گسترده.۳- بسیار فراوان.۴- مسرور، ش...
ف
معین
فراخ سال
(~.) (ص مر.) سالی که در آن محصول فراوان باشد.
ف
معین
فراته
(فُ تِ) (اِ.) باسلق، نوعی شیرینی که با شیرة انگور و آرد گندم و نشاسته ...
ف
معین
فراخ زیست
(~.) (ص مر.) آن که در نعمت و راحتی زندگی کند.
ف
معین
فراتر
(فَ تَ) (ق.) ۱- پیش تر، جلوتر.۲- نزدیک تر.۳- بلندتر، بالاتر.۴- باارز...
ف
معین
فراخه
(فَ خِ) (اِمص.) لرزه، رعشه.
ف
معین
فراخ روی
(~. رَ) (حامص.)۱- به شتاب رفتن.۲- تجاوز از حد خود.۳- ولخرجی، اسراف.
ف
معین
فرابه
(فَ بِ) (ص مر.) پر آب.
«
‹
26
27
28
29
30
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها