جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فراستو
(فَ) (اِ.) پرستو.
ف
معین
فراز بردن
(فَ. بُ دَ) (مص م.) نزدیک بردن، پیش بردن.
ف
معین
فراغبال
(~.) (ص مر.) آسوده خاطر.
ف
معین
فراست
(فَ سَ) (مص ل.)۱- سواری کردن.۲- مهارت داشتن در اسب - شناسی.
ف
معین
فراز آوردن
(~. وَ یا وُ دَ) (مص م.)۱- آوردن، پیش آوردن.۲- یافتن، به دست آوردن.۳-...
ف
معین
فراغ خطی
(فَ. خَ طُ) (حامص.) رهایی، خلاص.
ف
معین
فرازیده
(فَ دِ) (ص مف.)۱- افراشته، بالا - برده.۲- بسته.
ف
معین
فراز آمدن
(~. مَ دَ) (مص ل.)۱- نزدیک شدن.۲- رسیدن، دسترسی پیدا کردن.۳- وارد شدن....
ف
معین
فربه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن).
ف
معین
فراویز
(فَ) (اِ.) فرویز، پروز؛ سجاف، سجاف لباس.
«
‹
32
33
34
35
36
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها