جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فراپیش
(~.) (ق.) پیش، جلو.
ف
معین
فرانق
(فُ نِ) (اِ.) معرب پروانک.۱- سیاه گوش، حیوانی که همراه شیر حرکت میک...
ف
معین
فراپوشیدن
(~. دَ)۱- (مص ل.) پوشیدن.۲- چشم پوشی کردن.۳- (مص م.) پوشانیدن.
ف
معین
فرانشیز
(فِ) (اِ.) میزان (درصد) معافیت شخص بیمه شده از پرداخت هزینه خدمات بیم...
ف
معین
فربهی
(فَ بِ) (حامص.) چاقی. مق لاغری.
ف
معین
فراپایه
(فَ. یِ) (ص مر.) بلندپایه، گرانقدر.
ف
معین
فرانج
(فَ نَ) (اِ.) کابوس، بختک.
ف
معین
فربه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن).
ف
معین
فراویز
(فَ) (اِ.) فرویز، پروز؛ سجاف، سجاف لباس.
ف
معین
فرامین
(فَ) (اِ.) جِ فرمان.
«
‹
35
36
37
38
39
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها