جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فراورده
(فَ وَ یا وُ دِ) (ص مف.) نک فراآورده.
ف
معین
فراموش خانه
(~. نِ) (اِمر.) این کلمه را به جای فراماسونری در فارسی به کار میبرند....
ف
معین
فرخاش
(فَ) (اِ.) نک پرخاش.
ف
معین
فرجام خواستن
(خا تَ) (مص ل.) تقاضای تجدی دنظر در حکم صادره از طرف قاضی یا دادگاه.
ف
معین
فرخاردیس
(~.) (ص مر.)۱- مانند بتخانه.۲- مانند بتکده زیبا و آراسته.
ف
معین
فرجام
(فَ رْ) (اِ.)۱- پایان، انجام.۲- نتیجه.
ف
معین
فرخار
(فَ) ۱- (اِ.) بتکده، بتخانه.۲- شهری در تبت که بتخانههای آن معروف بود...
ف
معین
فرجاری
(فِ) (ص نسب.) پرگاری، دایرهای.
ف
معین
فرخ پی
(فَ رُّ. پِ) (ص مر.) خوش قدم.
ف
معین
فرجار
(فَ) (اِ.) معرب پرگار.
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها