جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فرمت
(فُ مَ) (اِمص.)۱- تقسیم دیسک به بخشهای نشان دار برای ذخیرة دادهها و...
ف
معین
فرمان بردن
(~. بُ دَ) (مص ل.) اطاعت کردن، انقیاد نمودن.
ف
معین
فرفری
(فِ فِ رْ) (ص نسب.) (عا.) موی مجعد، موی پر پیچ و تاب.
ف
معین
فرمایشی
(~.) (ص نسب.) کاری که طبق حکم و دستور انجام شود و اصالت نداشته باشد.
ف
معین
فرمان بر
(~. بَ) (ص فا.)۱- فرمانبردار، مطیع.۲- خادم، خدمتکار.
ف
معین
فرفره
(فِ فِ رِ)(اِ.)هر چیز سبک و پردار که توسط باد دور خود بچرخد، بادفر و ف...
ف
معین
فرمایش
(فَ یِ) (اِمص.)۱- فرمودن.۲- امر، حکم، دستور.
ف
معین
فرمان
(فَ) (اِ.)۱- دستور، امر، حکم.۲- توقیع پادشاه.۳- وسیلة کنترل اتومبیل، ...
ف
معین
فرفر
(فِ فِ) (ق.) تندتند، باشتاب.
ف
معین
فرمانی
(~.) (ص.) فرمانبر، مطیع.
«
‹
52
53
54
55
56
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها