جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فره کشیدن
(فَ رَ. کِ دَ) (مص ل.) چاپلوسی کردن، منّت کشیدن.
ف
معین
فرو نشاندن
(فُ. نِ دَ) (مص م.)۱- پایین آوردن.۲- ته نشین کردن.۳- کم کردن از شدت چی...
ف
معین
فرهی
(فَ رَّ) (حامص.)۱- دارای فره بودن.۲- شوکت، جلال.
ف
معین
فره مند
(فَ رَّ. مَ) (ص مر.) دارای فر، شکوهمند.
ف
معین
فرو فرستادن
(فُ. فِ رِ دَ) (مص م.)۱- به پایین فرستادن.۲- نازل کردن.
ف
معین
فرهنگی
(فَ هَ) (ص نسب.)۱- با فرهنگ، اهل علم.۲- معلم، کسی که با علم و فرهنگ سر...
ف
معین
فره
(فَ رَ) (مص ل.) خرامیدن، تکبر کردن.
ف
معین
فرو شدن
(فُ. شُ دَ) (مص ل.)۱- پایین رفتن.۲- به زیر رفتن.۳- فرود رفت.۴- غروب ک...
ف
معین
فرهنگنامه
(~. مِ) (اِمر.)۱- کتابی که شامل تعریف واژهها و معرفی اعلام است.۲- دا...
ف
معین
فرنی
(فِ رْ) (اِ.) نوعی خوراک رقیق که از شیر، آرد برنج، شکر و گلاب درست کنن...
«
‹
54
55
56
57
58
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها