جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فرو شدن
(فُ. شُ دَ) (مص ل.)۱- پایین رفتن.۲- به زیر رفتن.۳- فرود رفت.۴- غروب ک...
ف
معین
فرهنگنامه
(~. مِ) (اِمر.)۱- کتابی که شامل تعریف واژهها و معرفی اعلام است.۲- دا...
ف
معین
فرنی
(فِ رْ) (اِ.) نوعی خوراک رقیق که از شیر، آرد برنج، شکر و گلاب درست کنن...
ف
معین
فرو رفته
(فُ. رَ تِ) (ص مف.) اندوهگین، مغموم.
ف
معین
فرهنگسرا
(~. سَ) (اِ.) مؤسسهای برای فعالیتهای فرهنگی مراجعه کنندگان که معمولا...
ف
معین
فرنگی مآب
(~. مَ) (ص مر.) کسی که به آداب اروپاییان رفتار میکند، متجدد.
ف
معین
فرو داشت
(فُ) (مص مر.)۱- فرو گذاشتن، تقصیر، کوتاهی.۲- انجام و آخر کار.۳- تنزل،...
ف
معین
فرهنگستان
(~. گِ) (اِمر.) آکادمی، انجمن علمی فرهنگی.
ف
معین
فرنگی
(~.) (ص نسب.) منسوب به فرنگ، اروپایی.
ف
معین
فرو خوردن
(فُ. خُ دَ) (مص م.)۱- بلعیدن، به حلق فرو بردن.۲- مجازاً: تحمل کردن.
«
‹
55
56
57
58
59
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها