جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فریاد
(فَ) (اِ.) بانگ، آواز بلند.
ف
معین
فروکش کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)۱- مهار شدن.۲- در جایی فرود آمدن و ماندن.۳- از شدت و...
ف
معین
فریبا
(فِ یا فَ)۱- (ص فا.) فریبنده، فریب دهنده.۲- زیبا.۳- (ص مف.) فریب خورده...
ف
معین
فری
(فَ یا فِ) (شب جم.) زه! آفرین! احسنت!
ف
معین
فروکش شدن
(فُ کِ. شُ دَ) (مص ل.)۱- در جایی فرود آمدن و ماندن.۲- از شدت چیزی کم ش...
ف
معین
فریب ساز
(~.) (ص فا.) فریب دهنده، حیله گر.
ف
معین
فرگرد
(فَ رْ گَ) (اِ.) هر یک از فصول کتاب وندیداد.
ف
معین
فروکش
(فُ کِ یا کَ)۱- (مص مر.) فرو کشیدن.۲- (ص فا.) فرو کشنده.
ف
معین
فریب دادن
(~. دَ) (مص م.) گول زدن، فریفتن.
ف
معین
فرکنده
(فَ کَ دِ) (ص مف.) فرسوده، کهنه شده.
«
‹
65
66
67
68
69
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها