جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فساد
(فَ یا فِ) ۱- (مص ل.) تباه شدن.۲- متلاشی شدن، از بین رفتن.۳- (اِمص.) ت...
ف
معین
فزا
(فَ) (ری. اِفا.) در ترکیب به معنی فزاینده آید: جان فزا، روح فزا.
ف
معین
فریشته
(فِ تِ) (اِ.) فرشته، ملک.
ف
معین
فس فس کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) به کندی کاری را انجام دادن.
ف
معین
فریکاسه
(فِ س) (اِ.) گوشتی که به قطعات بریده و در سسس پخته شده باشد و آن شامل...
ف
معین
فریش
(~.) (ص.)۱- پریشان، پراکنده.۲- (اِ.) تاخت و تاز.
ف
معین
فس فس
(فِ سْ فِ) (ق.) (عا.) به کُندی، آرام آرام.
ف
معین
فریواندن
(فِ یا فَ دَ) (مص م.) فریباندن، فریب دادن.
ف
معین
فریسیموس
(فَ) (اِ.) نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثا...
ف
معین
فزونی
(~.) (ص.) نک افزونی.
«
‹
70
71
72
73
74
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها