جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فریواندن
(فِ یا فَ دَ) (مص م.) فریباندن، فریب دادن.
ف
معین
فریسیموس
(فَ) (اِ.) نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثا...
ف
معین
فزونی
(~.) (ص.) نک افزونی.
ف
معین
فریه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) نفرین کردن، لعنت کردن.
ف
معین
فریسه
(فَ س) (ص.)۱- مؤنث فریس.۲- شکاری که کشته و از هم دریده شده باشد.
ف
معین
فزون
(فُ) (ص.) نک افزون.
ف
معین
فریه
(فَ رِ یِ) (اِ.) نفرین، لعنت.
ف
معین
فریس
(~.) (اِ.) حلقهای است از چوب که برای بستن بار در سر ریسمان بندند، چن...
ف
معین
فزودن
(فُ دَ) (مص م.) افزودن.
ف
معین
فریم
(فِ رِ) (اِ.)۱- دستهای از بیتها و بایتها که برای انتقال در قالبی م...
«
‹
71
72
73
74
75
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها