جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فسانه
(فَ نِ) (اِ.) افسانه، داستان.
ف
معین
فصل کردن
(فَ. کَ دَ) (مص م.)۱- جدا کردن.۲- حساب پس دادن، تصفیه حساب کردن.
ف
معین
فشافاش
(فَ) (اِ.) نک فشافش.
ف
معین
فسقلی
(فِ سْ قِ) (ص.) (عا.) کوچک، ریز اندام.
ف
معین
فسان
(فَ) (اِ.) افسان، سنگی که با آن کارد یا شمشیر را تیز کنند.
ف
معین
فصل نامه
(~. مِ) (اِمر.) نشریهای که در هر فصل سال یک بار منتشر میشود.
ف
معین
فشارش
(فِ رِ) (اِمص.) فشار دادن.
ف
معین
فسق
(فِ سْ) ۱- (مص ل.) خارج شدن از راه صواب.۲- انجام دادن کارهای زشت و نار...
ف
معین
فطری
(فِ طْ) (ص نسب.) ذاتی، طبیعی.
ف
معین
فضلات
(فَ ضَ) (اِ.) جِ فضله.
«
‹
77
78
79
80
81
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها