جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فاخور
(خُ) (ص مر.) درخور، سزاوار.
ف
معین
فاسق گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.) رابطة نامشروع برقرار کردن زن شوهردار با مرد بیگ...
ف
معین
فارق
(رِ) ۱- (اِفا.) جداکننده، آن که بین حق و باطل فرق میگذارد.۲- (اِ.) تف...
ف
معین
فاخواستن
(خا تَ)(مص م.)بازخواستن، باز - خواست کردن.
ف
معین
فاژیدن
(دَ) (مص ل.)خمیازه کشیدن، دهن - دره کردن.
ف
معین
فالکباز
(لَ) (ص فا.) فالگیر.
ف
معین
فاطر
(طِ) (اِفا.)۱- آفریننده، خالق.۲- روزه گشاینده، افطار کننده.
ف
معین
فاژ
(اِ.) خمیازه، دهن دره.
ف
معین
فالنامه
(مِ) (اِمر.) کتابی که در آن دستورات و آداب فال گرفتن نوشته شدهاست. ف...
ف
معین
فاضلاب
(ض) (اِمر.)۱- آب اضافهای که از نهر یا رود به بیرون سرریز میکند.۲- آ...
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها