جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فضلومند
(فَ ضْ مَ) (ص مر.) = فضل اومند: دارای فضیلت و برتری.
ف
معین
فطریه
(فِ طْ یِّ) (اِ.) آنچه از پول یا جنس که باید در روز عید فطر به مستمند...
ف
معین
فضله
(فَ ضْ لِ) (اِ.)۱- باقی مانده و بقیة چیزی.۲- در فارسی به معنی مدفوع، ...
ف
معین
فلات
(~.) (اِ.)۱- دشت بی آب و علف.۲- دشتی که ارتفاعش از دویست تا پنج هزار ...
ف
معین
فقاهت
(فَ هَ) (مص ل.)۱- دانا شدن، عالم گشتن.۲- فقیه شدن، فقیه بودن.
ف
معین
فعله
(فَ عَ لِ) (اِ.) جِ فاعل.۱- کارگران، عمله.۲- در فارسی به صورت مفرد ب...
ف
معین
فقیه
(فَ) (ص.) عالم به احکام شرع.
ف
معین
فقاعی
(~.) (اِ. ص.) شراب فروش.
ف
معین
فعلاً
(فِ لَ نْ) (ق.)۱- هنوز، تاکنون.۲- اینک، حالا.۳- به طور موقت، موقتاً، ...
ف
معین
فقیر
(فَ) (ص.) تهیدست، تنگدست.
«
‹
81
82
83
84
85
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها