جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فلز
(فِ لِ زّ) (اِ.) جسمی است معدنی هادی الکتریسته که میتوان آن را به شک...
ف
معین
فلان فلان شده
(~. ~. شُ دِ) (ص.)نوعی دشنام، خلاصهای از چند فحش و ناسزا.
ف
معین
فواد
(فُ) (اِ.) دل، قلب ؛ ج. افئده.
ف
معین
فهرست
(فِ رِ) (اِ.)۱- راهنمای کتاب که در آن فصلها و موضوعات کتاب و صفحات مر...
ف
معین
فنقلی
(فِ نْ قِ) (ص.) (عا.) کوچک، ریز اندام.
ف
معین
فناتیسم
(فَ یا فِ) (اِ.)۱- تعصب دینی.۲- جانبداری شدید از یک فرقه یا یک حزب.
ف
معین
فواحش
(فَ حِ) (ص.) جِ فاحشه.
ف
معین
فهر
(فِ) (اِ.) سنگ، سنگ زیرین آسیا.
ف
معین
فنطاس
(فِ) (اِ.)۱- حوضچهای در کشتی که زهاب آبهای کشتی در آن جمع گردد.۲- ب...
ف
معین
فنا
(فَ) ۱- (مص ل.) نیست شدن، نابود شدن.۲- (اِمص.) نیستی، نابودی.
«
‹
91
92
93
94
95
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها