جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لاقح
(قِ) (اِ.) (اِفا.)۱- آن چه نخل را بدان گشنی دهند.۲- بادی که ابر پیدا ...
ل
معین
لاشیدن
(دَ)(مص م.)غارت کردن، تاراج کردن.
ل
معین
لالی
(لَ لِ) (اِ.) جِ لؤلؤ؛ مرواریدها.
ل
معین
لاق
(ص.) (عا.) شایسته، سزاوار.
ل
معین
لاشی
(ص.) (عا.)۱- نامرغوب.۲- جنده، فاحشه.
ل
معین
لالکا
(لَ) (اِمر.)۱- کفش، پای افزار.۲- لاله گوش.۳- تاج، تاج خ روس.
ل
معین
لافیدن
(دَ) (مص ل.) لاف زدن.
ل
معین
لاشک
(شَ کّ) (ق مر.) بی گمان، بی تردید.
ل
معین
لاپ آمدن
(مَ دَ) (مص ل.) (عا.)۱- در قمار تقلب کردن و جر زدن.۲- لاف و گزاف گفتن،...
ل
معین
لامپا
(اِ.) چراغی که با نفت میسوزد و شامل لوله و سرپیچ میباشد، چراغ لامپا...
«
‹
9
10
11
12
13
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها