جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لامروت
(مُ رُ وَّ) (ص مر.)نامرد، ناجوانمرد.
ل
معین
لای
(اِ.)۱- گل نرم ته نشین شده.۲- دردی شراب.۳- میان چیزی، توی چیزی.
ل
معین
لاهوره
(رِ) (اِ.) یک قاچ و برش از خربزه یا هندوانه.
ل
معین
لاکی
(ص.) دارای رنگ سرخ.
ل
معین
لاهوتی
(ص نسب.) منسوب به لاهوت. مق ناسوت.
ل
معین
لاکش
(کِ) (اِ.) مکانی که یک جانب دیواره دارد و جانب دیگر ندارد، رومی.
ل
معین
لاهوت
(اِفا.) عالم غیب، عالم الهی، جهان مینوی.
ل
معین
لاکردار
(کِ) (ص مر.) (عا.) بی - مروت، ناجوانمرد.
ل
معین
لانیدن
(دَ) (مص م.)۱ - جنبانیدن.۲- افشاندن.
ل
معین
لاکتوز
(تُ) (اِ.) قند شیر که به مقدار تقریبی ۶۵ گرم در یک لیتر شیر وجود دارد...
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها