جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لاهوتی
(ص نسب.) منسوب به لاهوت. مق ناسوت.
ل
معین
لاکش
(کِ) (اِ.) مکانی که یک جانب دیواره دارد و جانب دیگر ندارد، رومی.
ل
معین
لاهوت
(اِفا.) عالم غیب، عالم الهی، جهان مینوی.
ل
معین
لاکردار
(کِ) (ص مر.) (عا.) بی - مروت، ناجوانمرد.
ل
معین
لانیدن
(دَ) (مص م.)۱ - جنبانیدن.۲- افشاندن.
ل
معین
لاکتوز
(تُ) (اِ.) قند شیر که به مقدار تقریبی ۶۵ گرم در یک لیتر شیر وجود دارد...
ل
معین
لانه
(~.) (ص.) بیکار، کاهل، تنبل.
ل
معین
لاکتاب
(کِ) (ص.) (عا.) بی دین، بی - مذهب.
ل
معین
لاندن
(دَ) (مص م.) جنباندن، تکان دادن.
ل
معین
لاک
(اِ.) لاوک، تغار، کاسة چوبی که در آن آرد را خمیر میکردند.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها