جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لب سوز
(~.) (ص فا.) داغ.
ل
معین
لبنی
(لَ بَ) (اِ.) مربوط به فرآوردههای شیر.
ل
معین
لباس
(لِ) (اِ.) پوشاک، رخت، جامه. ؛~ بعد از عید کنایه از: چیز خوبی که چو...
ل
معین
لب سنگ
(لَ. سَ) (ص مر.) ساکت، خاموش.
ل
معین
لبنک
(لَ بَ) (اِ.) موریانه.
ل
معین
لباده
(لَ بّ دِ) (اِ.) بارانی، بالاپوش بلند. (لباده در اصل به معنی بارانی ن...
ل
معین
لب دادن
(~. دَ) (مص ل.) بوسه دادن.
ل
معین
لبن
(لَ بَ) (اِ.) شیر، شیر انسان یا حیوان.
ل
معین
لباد
(لَ) (اِ.) جامهای که در روزهای بارانی پوشند، لباده.
ل
معین
لب خوانی
(~. خا) (اِمر.) عمل دریافتن سخن گوینده از روی حرکت لبهایش.
«
‹
18
19
20
21
22
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها