جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لحیان
(لِ) (اِ.)۱- آب کم.۲- گودالی که سیل کنده باشد.
ل
معین
لذت
(لَ ذَّ) (اِ.) خوشی.
ل
معین
لخشک
(لَ شَ) (اِ.)۱- نوعی از آش که با رشتههای پهنی که از خمیر آرد گندم به ...
ل
معین
لحوق
(لُ) (مص ل.)۱- پیوستن چیزی به چیزی، به هم رسیدن.۲- باریک میان گردیدن....
ل
معین
لذایذ
(لَ یِ) (اِ.) جِ لذیذ.
ل
معین
لخشه
(~.) (اِ.) شعلة آتش.
ل
معین
لذاع
(لَ ذّ) (ص.)۱ - سوزاننده.۲- گزنده.
ل
معین
لخشان
(لَ) (ص.)۱- لغزان.۲- هموار.
ل
معین
لذات
(لَ ذّ) (اِ.) جِ لذت ؛ خوشیها.
ل
معین
لخج
(لَ) (اِ.) زاج سیاه که رنگزران به کار برند.
«
‹
26
27
28
29
30
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها