بایگانی‌های ل - صفحه ۲۹ از ۷۵ - لغت نامه زردیس

ل معین

لخت

(~.) (اِ.) گرز، عمود.

ل معین

لدغ

(لَ دْ) (مص م.) گزیدن، نیش زدن.

ل معین

لخا

(لَ) (اِ.) کفش، پای افزار.

ل معین

لدادت

(لِ دَ) (مص م.) در لجاج بر خصم غلبه کردن.

ل معین

لخ

(لُ) (اِ.) نک لوخ.

ل معین

لخچه

(لَ چِ) (اِ.) شعله و اخگر آتش.

ل معین

لحیه جنباندن

(~. جُ نú دَ) (مص ل.) کنایه از: سخن گفتن، اظهار فضل کردن.

ل معین

لخم

(لُ) (اِ.) (عا.) گوشت بی استخوان و بدون رگ و چربی و پی.

ل معین

لحیه

(لِ یَ یا یِ) (اِ.) ریش، محاسن. ج. لحی.

ل معین

لخلخه

(لَ لَ خَ یا خِ) (اِ.) ترکیبی است از عطریات مختلف (عود قماری، لادن، م...

سایدبار

باز کردن سایدبار