جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لغات
(لُ) (اِ.) جِ لغت.
ل
معین
لعاع
(لُ) (اِ.) گیاه نورسته، علف تازه روییده.
ل
معین
لطام
(لِ) (مص م.) تپانچه زدن یکدیگر را.
ل
معین
لغ
(لَ) (ص.)۱- زمینی که در آن علف و گیاه نروید، بیابان خشک بی گیاه.۲- بی ...
ل
معین
لعاب دار
(لَ) (اِمر.)۱- دارای لعاب.۲- لعابی.
ل
معین
لطافت
(لَ فَ) (مص ل.)۱- نرمی و نازکی.۲- زیبایی و نیکویی.
ل
معین
لعین
(لَ) (ص.) نفرین شده، ملعون.
ل
معین
لعاب
(لَ عّ) (ص.) بازیگر، بازیکن.
ل
معین
لصق
(لَ صْ) (مص م.)۱- چسبانیدن.۲- پیوند دادن، لحیم کردن.
ل
معین
لعیب
(لَ) (ص.)۱- همبازی.۲- بازیگر.
«
‹
35
36
37
38
39
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها