جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لمس
(~.) (ص.)(عا.)سُست، شُل، بی حس.
ل
معین
لقیه
(لُ یَ) (مص ل.) دیدن، دیدار کردن.
ل
معین
لمحه لمحه
(~. ~.) (ق مر.) دمبدم، همیشه، همواره.
ل
معین
لقیط
(لَ) (ص.)۱- از زمین برگرفته.۲- بچة افکنده که بردارند، کودک سر راهی.۳...
ل
معین
لنگری
(لَ گَ) (اِمر.) قاب بزرگ غذاخوری با سرپوش.
ل
معین
لنده ره دوزی
(لَ دَ رِ) (حامص.) گل و بوتة چرمین که به چادر و تجیری میدوزند.
ل
معین
لنبان
(لَ) (ص.) زن فاحشهای که واسطه برای زنهای دیگر میشود.
ل
معین
لنگرگاه
(~.) (اِمر.) جای توقف کشتی در بندر.
ل
معین
لندلند کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) غرغر کردن.
ل
معین
لنب
(لُ) (اِ.) بزرگ و سنگین.
«
‹
45
46
47
48
49
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها