جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لنگرگاه
(~.) (اِمر.) جای توقف کشتی در بندر.
ل
معین
لندلند کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) غرغر کردن.
ل
معین
لنب
(لُ) (اِ.) بزرگ و سنگین.
ل
معین
لنگر نگاه داشتن
(~. نِ. تَ) (مص ل.) کنایه از: زمام اختیار را از دست ندادن.
ل
معین
لندلند
(لُ لُ) (اِمر.) غرغر.
ل
معین
لن ترانی
(لَ تَ) (جملة فعلیه.)۱- هرگز مرا نبینی.۲- (اِ.) (عا.) متلک، سخن درشت ...
ل
معین
لنگر انداختن
(~. اَ تَ) (مص ل.)۱- توقف کردن کشتی بندر.۲- کنایه از: ماندن زیاد در ج...
ل
معین
لندره
(لَ دَ رَ یا رِ) (اِ.)۱- لباسی بوده مانند بارانی.۲- دوختهای از پارچه ...
ل
معین
لنگر
(لَ گَ) (اِ.) آهن زنجیرداری که برای نگاه داشتن کشتی به کار میرود.
ل
معین
لند
(لَ) (اِ.)۱- پسر.۲- آلت تناسل مرد.
«
‹
46
47
48
49
50
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها