جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لنج
(~.) (اِ.) سدر.
ل
معین
لنگ انداختن
(لُ. اَ تَ)(مص م.)۱ - جدا کردن دو کشتی گیر در گود زورخانه با انداختن ل...
ل
معین
لنتی
(لِ) (اِ.) کبوتری که به مهربانی فرود آید و هر جا پیش آید بنشیند.
ل
معین
له
(~.) (ق.) برای او، به نفع او.
ل
معین
لنگ
(~.) (اِ.) = لنگه: آلت تناسل مرد، شرم مرد، نره.
ل
معین
لنتر
(لَ تَ) (اِ.) نوعی چراغ به بزرگی کاسهای بزرگ که در آن روغن یا پیه کن...
ل
معین
لوت باره
(رِ) (ص مر.) پرخور، حریص.
ل
معین
لواط
(لَ وّ) (ص.) غلامباره، شاهدباز.
ل
معین
لهنه
(~.) (اِ.) سنگ، حجر.
ل
معین
لوت
(اِ.) غذا، خوردنی.
«
‹
49
50
51
52
53
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها