جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لهو
(لَ وْ) ۱- (مص ل.) بازی کردن.۲- (اِ.) آنچه مایة سرگرمی و بازی باشد.۳- ...
ل
معین
لوت باره
(رِ) (ص مر.) پرخور، حریص.
ل
معین
لواط
(لَ وّ) (ص.) غلامباره، شاهدباز.
ل
معین
لهنه
(~.) (اِ.) سنگ، حجر.
ل
معین
لوت
(اِ.) غذا، خوردنی.
ل
معین
لواشک
(لَ شَ) (اِ.) نوعی خوراکی پهن و نازک همانند لواش از میوههایی ترش و آب...
ل
معین
لهنج
(لَ هَ) (اِ.)۱- سنگی که گازران جامه بر آن زنند و شویند.۲- فسان.
ل
معین
لوبیا
(اِ.) گیاه علفی بالارونده که به دور چوبی که در کنارش قرار میدهند میپ...
ل
معین
لواش
(لَ) (اِ.) نوعی نان نرم و نازک و پهن.
ل
معین
لهف
(لَ هَ) (مص ل.)۱ - اندوهگین گردیدن، حسرت خوردن.۲- افسوس خوردن، دریغ و...
«
‹
53
54
55
56
57
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها