جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لوزه
(لُ زِ) (اِ.) هر یک از دو جسم بادامی شکل کوچک که از بافت لنفی تشکیل شد...
ل
معین
لوث کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) آلوده کردن.
ل
معین
لوزالمعده
(لُ زُ لْ مِ دِ) (اِ.) اندام غدهای شکل بادامی که در زیر و پشت معده ق...
ل
معین
لوث
(لَ) (اِمص.) آلودگی، پلیدی.
ل
معین
لوز
(~.) (اِ.) = لوزه: قسمی شیرینی که خود ا نواع مختلف دارد: لوز بادام، لو...
ل
معین
لوری
(اِ.)۱- کولی، غربتی.۲- نوازنده، خواننده. ۳- خوره، جذام.
ل
معین
لورکند
(کَ) (اِمر.) زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده باشد.
ل
معین
لورک
(رَ) (اِمصغ.) کمان حلاجی.
ل
معین
لوره
(رِ) (اِ.) نک لورکند.
ل
معین
لورانک
(نَ) (اِ.) دبة روغن.
«
‹
55
56
57
58
59
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها